فکروذکر

بی وضو وارد نشو....میکده حمام نیست

جاسوسی که بیست سال خود را زن جلوه داد!

با ترفندهای اجنبی جماعت آشنا شویم..

یکی از عجیب ترین تغییر قیافه های تاریخ توسط شی پی پو

جاسوس چینی انجام شده بود.او یک خواننده ی اپرا بود به درخواست

دولت به جاسوسی رو آورد. پو برای ۲۰سال خود را به عنوان یک زن جا زد

و از این طریق از سفیر فرانسه اطلاعات دزدید.

او حتی توانست سفیر فرانسه را راضی کند که از او دارای فرزند نیز شده است!!

(پسری که به سفیر فرانسه نشان داده شده بود از بازار سیاه خریداری شده بود!)

در سال ۱۹۸۶ او شناسایی و دستگیر شد..


از کجا می فهمی شیر فاسد است یا نه؟

از کجا می فهمی شیر فاسد است یا نه؟
با جوشاندن.
هر کس هم می خواهی بشناسی او را جوشی و عصبانی کن!
آدم ها درعصبانیت خود را نشان می دهند.

 


این دیگر چه دنیایی ست ...!؟

مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان
انداختند و پانزده سال در آنجا
نان مجانی خوردم!

این دیگر چه دنیایی ست ...!؟


ویکتور_هوگو
 

چقدر الحمدلله گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟!

عارفی که ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله.
مریدی به او گفت:

چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد:

سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته،

پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته…
گفتم: الحمدلله…
معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
آن الحمدلله ازسر خودخواهی بود نه خداخواهی.


شرافت..


قابل توجه انسان نماها..

سنجاب ها تنها حيواناتى هستند كه

براى محبت به هم گل ميدهند .


دزد خوب..

مردم آمریکا عاشق دزد مشهور، چارلى فلوید بودند،

او هنگام سرقت بانک ها همه سندهاى ضمانت و مدارک بدهکارى مردم را مى سوزاند

تا وام داران ضعیف از دست بدهى هایشان رهایى یابند..


دیگر نباید خفت..

ژان پل سارتر بزرگ فیلسوف فرانسه در کتاب جنگ شکر در کوبا می نویسد،

که من خواستم با چگوآرا ملاقتی داشته باشم،

و ساعت 2 نصفه شب به من اجازه داد برای ملاقات

وقتی رفتم،دیدم محافظین چگوآرا به حالت نیمه خواب و بیدار

روی صندلی نشسته هستند و بعد دیدم چگوآر آمد،

و حمامی گرفته بود و یک سیگار برگ  کوبایی در گوشه لب داشت،

و روی صندلی نشست ،از  چگوآرا پرسیدم چرا این زمان به من وقت دادی،

 گفت:ما خیلی کار عقب مانده داریم

و بعد این جمله را ژان در یک پرانتر می نویسد:دیگر نباید خفت

یک جوان ملحد مارکسیست از آرژانتین میاید برای نجات کوبایی ها،

و پست و مقام را رها می کند،و به فیدلر کاسترو می گوید خداحافظ

من باید سایر کشورها را آزاد کنم،و میرود در بولیوی و بعد

با یک جنگ چیرکی که امریکایی به راه می اندازند،چکوآرا کشته می شود.

حال نگاه کنید در کشوری که به اسم دین هست

چقدر زمان بی ارزش هست،اگر روزی فیلسوف دسته صدم غرب بیاید

مسئولین ما بهترین زمان را به ان اختصاص می دهند

ما چقدر کار عقب مانده داریم    

قسم به زمان که انسان دائم در خسران هست

 


حماسه جان استفان اکواری

در سال 1986 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد .
در آن سال مسابقات دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود .

دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش

گل سرسبد مدالهای المپیک محسوب می شود

آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه این دونده تا صبح نخوابیدند.

دنیا از او درس بزرگی اموخت و آن درس اصالت حرکت مستقل از نتیجه بود .

او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است .به این فکر نکرد که برای پیشگیری

ازتحمل نگاه تحقیر آمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند.او تصمیم گرفته بود

این مسیر را طی کند.اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش

باعث شد تل دنیا به ارزش جدیدی توجه کند.

ارزشی که احترامی تحسین بر انگیز به دنبال داشت.

فردای مسابقه مشخص شد که جان از شروع مسابقه زمین خورده بود و به شدت آسیب

دیده بود. او در پاسخگوئی به خبر نگاری که پرسیده بود چرا با آن وضع و

در حالی که نفر اخر بودید ازادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت :

برای شما قابل درک نیست ! و بعد در مقابل اصرار خبر نگار گفت :

مردم کشورم مرا 5000مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم

مرا فرستاده اند که ان را به پایان برسانم.حماسه جان استفان اکواری

از ان پس سینه به سینه در میان تمام ورزشکاران نقل شد.........

اما آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟؟؟


لباس هایی با طرح فاضلاب!

 

حال باید دید بعد از مد شدن طرح های مبتذل غربی در تهران

و دیگر شهرها باید منتظر طرح فاضلاب روی لباس های جوانان

تهرانی باشیم و یا مسئولان بیدار می شوند و در مقابل ابتذالات

فرهنگی می ایستند؟!

 


کافر زده خنده بر مسلمانی ما ....!

 

‏تاجر چینی میگوید:
تاجران مسلمان ازمن میخواهند

برند‌های جهانی را برایشان کنم؛
آن وقت غذایی که جلویشان میگذارم
میگویند نیست!!


عذاب ابدی به خاطر یک مرغ

 


اگر میخواهید واریس نگیرید

 


در دنیا جدال بر سر چیست؟

 


وقتی بیل گیتس از طرح بسیج کپی می کند

 

از حدود سه سال پیش در راستای تحقق این حماسه اقتصادی،

بسیج سازندگی به ارائه تسهیلات خود اشتغالی، اشتغال زایی

و مشاغل خانگی و توزیع هزاران جوجه در سراسر کشور و

در مناطق محروم اقدام کرده سازمان بسیج علاوه بر

توزیع مرغ و جوجه، کار واگذاری دستگاه‌های جوجه‌کشی

به صورت اقساطی را هم آغاز کرده است.

اما به تازگی شنیده شده، بیل گیتس،که از او با عنوان ثروتمندترین

شخص در جهان و پایه گذار شرکت مایکروسافت نام برده

می‌شود، گفته است که برای کمک به مبارزه با فقر در جهان،

در نظر دارد در طرحی به عنوان «انقلاب مرغی» 100 هزار قطعه

جوجه را به صورت رایگان در میان مردم کم درآمد12 کشور

فقیر جهان ازجمله کشورهای قاره آفریقا قرار دهد.

جوجه‌های اهدایی آقای گیتس، در میان روستائیان این کشورها

توزیع خواهد شد تا پس از پرورش آنها به منظور تولید و

فروش تخم مرغ و همچنین تکثیر و فروش مرغ منبع درآمد

جدیدی برای دریافت کنندگان ایجاد کند. 

 


اين شیخ برآيم آبرو نگذاشته است...

 

بعد از نماز شیخ در بلندگو ميگه:
ميخوام كسى را به شما معرفى كنم كه
قبلا دزد بوده، مشروب و مواد مخدر
مصرف ميكرده و هر كثافتكارى ميكرده
ولى اكنون خدا او را هدايت كرده و همه چيز را كنار گذاشته...
بعد گفت: بيا احمد جان بلندگو را بگير و

خودت تعريف كن كه چطور توبه كردى!

احمد آمد و گفت: من يك عمر دزدى ميكردم، معصيت ميكردم
خدا آبرويم را نبرد!!!
اما از وقتى كه توبه كردم
اين شیخ برآيم آبرو نگذاشته است


کودکی که لحظه افطار به دنیا آمد و دستهایشم را حالت دعا گرفته

 


هفت شخصیت انیمیشن باب اسفنجی براساس هفت گناه اصلی طراحی شده اند

 

باب اسفنجی=هوس
اختاپوس=خشم
خرچنگ =حرص و طمع
حلزون=شکم پرستی
پلانگتون=حسادت
پاتریک=تنبلی
سنجاب=تکبر و خودشیفتگی

 


لذت های بهشتی هلو نیست..

 

لذتهای بهشتی
مثل دیدن و خوردن
هلو نیست
که از آن سیر شویم


لذتهای بهشت
از جنس لذت محبت مادر،
از جنس لذت دانستن،
از جنس داشتن خداست

 


نماد حمسا

 

یکی از اصلی ترین نشانه های است و دستی متقارن،

با است که برای بوده و در منازل خود از

این نماد استفاده می کنند. اما متاسفانه مدتی ست که این نماد به

اشتباه به عنوان نماد توسط مردم استفاده می شود.

اما در حقیقت نماد کف العباس شبیه دست واقعی بوده و تنها یک شست دارد.
گاهی اوقات همراه با نماد که یکی دیگر از

نمادهای صهیونیست ها (فراماسونرها) است بکار برده می شود.
از آن جا که این نماد جدیدا بسیار استفاده می شود علی الخصوص

در ساخت و همچنین و... بنابراین بجاست

که هنگام تصمیم گیری برای خرید به این موضوع دقت کنیم.

 


و تو اینگونه ناشکری میکنی؟

 

از شخصی پرسیدند:
روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟

با ناراحتی جواب داد:
چه بگویم!
امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه ی سفالی

که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم..!

گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته

و تو اینگونه ناشکری می کنی؟

 


من سحرها خوابم میگیرد..

 

یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم می‌گیرد. چه کنم؟

استاد گفتند:

«اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته‌اند»!

 


جالبه..

 

کار جالبی که آلمان ها به جای بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان انجام دادند!
پرچم داعش را با نور افکن روی دیوار سفارت عربستان انداختند.

 


مشکل امروز ما..

 


علت جوان شدن ذلیخا..

 

آیت الله بهاءالدینی می فرمود:

زلیخا آزار و اذیت فراوان به یوسف صدیق علیه السلام انجام داد.

اما اینکه دوباره جوان شد و به حضرت یوسف علیه السلام رسید، به سبب حیا بود.

چون زمانی که حضرت یوسف علیه السلام را می خواست،

یک پارچه روی بت کشید تا اورا نبیند

این حیا در خلوت، حتی بتی که او را نمی بیند.

همینکه در خلوتش از بت حیا می کند،

باعث شد مجددا برگردد و جوان شود. معلوم می شود حیا خیلی عالی است

 


لحظه سکته مغزی

 


اسراف است...

 


هر اشتباهی پاک شدنی نیست

 


از مورچه هم میشود آموخت

 

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ

ﺗﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ...

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ نایست ..
ﺩﺭﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ..

 


نگاهی متفاوت

 

می گویند هنگامی که در آمریکا همه در جستجوی طلا بودند...

یک نفر با فروش "بیل" میلیونر شد،

اما هیچکس طلا پیدا نکرد.‌..

"متفاوت اندیشیدن راهکار موفقیت است"

 


چَرا... و .. چِرا

 

خداوندا کمک کن از چَرای زندگی دل بکنم و به چِرای زندگی فکر کنم ...



 چرا که عاقبت چَرا مرگ ؛ و عاقبت چِرا تولدی دوباره است ...!

 


هنوز به سن تکلیف نرسیده..

 

برای آموزش...زبان..ورزش..مسواک...موسیقی..

و هزاران چیز دیگر..

سن فرزندمان مهم نیست..!

اما... به آموزش نماز و حجاب که میرسیم..

میگوییم: افراط نکنیم.. زود است..

هنوز به سن تکلیف نرسیده..!

 


تقلب..

 


غرور..

 

شنيدم مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترك اعتياد در تيمارستان

بستری بود، وقتی مرخص شده حرف جالبى زده: اونجا ديوانه های

زيادی بودند، يكی مي گفت من چگوارا هستم همه باور مي كردن، يكی

مي گفت من گاندی ام همه قبول مي كردن. ولی وقتی من گفتم

مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نمي شه.

اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم. در اين دنيا

غرور دمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی مي شی كه فكر

مي كنی هرگز در دامش نخواهی افتاد. مراقب خودتان باشيد

 


عشق بزرگ‌تر

 

من جوانى را سراغ داشتم سخت وابسته‏ لباس و قيافه‌‏اش بود، حتى وسواسى داشت

كه پارچه‏‌اش از كجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان.

براى دوستى با او همين بس بود كه از لباسش و اتويش و قيافه‌‏اش

تحسين كنى و يا از طرز تهيه آن چيزى بپرسى.

او عاشق ظاهرسازى و سر و وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلى‌‏ها بريده بود ...

تا اين كه عشقى بزرگ‏تر در دلش ريخت و با دخترى آشنا شد

و با هم سفرى كردند و در راه تصادفى.

جوانك در آن لحظه‏ بحرانى از رنج‌‏هاى خودش فارغ بود و خودش را فراموش كرده بود

و به محبوبه‌‏اش مى ‏انديشيد و سخت به او مشغول بود.

او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتى لباس‏‌هايش را پاره مى‌‏كرد و زخم‌‏ها را

مى‌‏بست و راستى سرخوش بود كه خطرى پيش نيامده.

هنگامى كه عشقى بزرگ‏تر دل را بگيرد عشق‏‌هاى كوچك‏تر نردبان آن خواهند بود.

 


یک کلمه

 

تمام اختلاف ها، بهشت و جهنمی شدن ها، طغیان کردن و نکردن ها در یک کلمه بود:
- قارون می گفت: «عِنْدی» علم خودم.
- سلیمان گفت «رَبِّی» فضل پروردگارم.

 


ان شاءا...

پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر، به خواستگاری دختری می رود...

 پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم...!!

 پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می رود،

پدر دختر با ازدواجشان موافقت می کند و در مورد اخلاق پسر می گوید:

ان شاءالله خدا او را هدایت می کند...!

 دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت می کند،

با خدایی که روزی می دهد فرق دارد؟؟؟!


مسلمان شدن با قرآن..


سبک زندگی لاک پشتی..

v


كشتی‌رانی مگس

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.

مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:

من علم دریانوردی و كشتی‌رانی خوانده‌ام. در این كار بسیار تفكر كرده‌ام.

ببینید این دریا و این كشتی را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.

او در ذهن كوچك خود بر سر دریا كشتی می‌راند آن ادرار، دریای بی‌ساحل

به نظرش می‌آمد و آن برگ كاه كشتی بزرگ, زیرا آگاهی و بینش او اندك بود.

جهان هر كس به اندازة ذهن و بینش اوست.

آدمِ مغرور و كج اندیش مانند این مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.

راستی نسبت دریاهای ما به کل هستی چقدر است؟


Weblog Themes By Pichak

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

نويسندگان

لينک هاي مفيد

درباره وبلاگ


به وبلاگ ماخوش آمدید... فقط نظر فراموش نشه عزیزان.. مارو هم لینک کنید..

آخرين مطالب